یه رمان منحرفی باحال اوردم پس بزن رو ادامه مطلب

رمان عشق دردناک
پارت:1
سلام من اسمم کالینه 20 سالمه و تو یه خانواده فقیر بدنیا اومدم پدرم وقتی 5 سالم بود مادرمو کشت و یه زن دیگه گرفت،چون مامانم خیلی ساده بود اون نامرد یه زنی میخواست که دائم باهاش سKس کنه پس رفتو یه زن جnده گرفت هر شب همو میgاییدن
یه روز مادر خوندم دیگه اعصابش خورد شد،از من خیلی بدش میومد
برای همین منو با یه مرد زشت و بد اخلاق بزور نامزد کرد،اون اسمش لوکاس بود که هر شب کتکم میزد من دیوونه شدم از خونه فرار کردم داشتم تند میدوییدم که یه مرد خیلی خوشگل دیدم همه نگاهم رفت طرف اون ناگهان دستمو گرفت و گفت من ترو میخوام با من بیا من گول چهره زیباشو خوردمو رفتم پیشش
وقتی رفتم خونش فهمیدم خیلی پولداره و به خودم گفتم به به خوشبحالم
خودشو معرفی کردو گفت من اسمم دانیاله و 22 سالمه و شما منم خودمو معرفی کردم
به محض تموم شدن معرفیم جلوم زانو زد و ازم خواستگاری کرد لپام سرخ شده و چشمام درشت گفتم م.م.من اره معلومه یه بوس به لپم زد و حلقه رو انداخت دستمو گفت:حالا تو زن منی باید هر شب بقل من بخوابی اونم با بدون لباس لخt
لخt فهمیدی صبحا هم هم فقط میتونی شrت کار کنی فهمیدی؟گفتم:چ.چرا گفت:همینی که گفتم،راستی فکرت بع فرار نره من همیشه پیشتمو همه جا نگهبان دارم وقتیم بیرونم همه درا فقله وقتی من خونه ام فقط باید بهم کoن و کS بدی